زبان سرخ سر سبز را می دهد بر باد !
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
 

سخن گفتن, داستان ضرب المثل

احتیاط در سخن گفتن و پرهیز از گفتن حرفها نیشدار و خطرناك كه ممكن است به قیمت جان تمام شود .
آورده اند كه ...
شبی دزدی استادانه به هر طرف می تاخت . در اثنای راه گذر او بر كارگاه دیبا بافی افتاد كه جامه لطیف و زیبا می بافت و انواع تكلیف در آن به كار می برد و اصناف نقشهای بدیع و صورت های دلفریب در آن پدید آورده و نزدیك آمده بود كه آن جامه را تمام كند و از كارگاه بر گیرد . دزد با خود گفت : وضع موجود را از دست نباید داد و یافته ها را رها كرد ، صواب آن است كه ساعتی این جا مقام كنم چندان كه مرد دیبا باف ، این جامه از كار فرو گیرد بخشبد .

من فرصت به غنیمت دارم و جامه را از وی ببرم . پس به حیلتی كه توانست در اندرون كارگاه او آمد و در گوشه ای مخفی نشست و استاد دیبا باف ، هر تاری كه در پیوستی . گفت : ای زبان به تو پناه می برم و از تو یاری می طلبم كه دست از من بداری و سر مرا در تن نگاه داری . مرد وقتی دیبا را تمام كرد و از كارگاه آن را پائین آورد ، آن را نیكو پیچید و از آن پرداخته شد .

طلیعه صادق دزد از خانه بیرون آمد به سركوی منتظر نشست ، چندان كه مرد از عبادت خود دست كشید ، جامه برداشت و عزم سرای وزیر كرد ببیند او چه گوهری را ظاهر خواهد كرد چون به سرای وزیر رفت و وزیر به بارگاه آمد و در صفه بار نشست و پرده برداشتند ، استاد دیبا باف پیش تخت رفت و جامه عرضه داشت ، چندان كه جامه را باز كردند و حسن صنعت و لطف آن را دیدند ، حیران شدند و بر تناسب آن صورت غریب و تناوب آن نقوش بدیع ، تحسین ها كردند .

پس رای از او سئوال كرد كه : این جامه ، سخت خوب پرداخته ای ، اكنون بگو كه این جامه را به چه كار آید ؟
آن مرد گفت : بفرمای تا این جامه را در خانه نگهدارند تا روزی كه تو را وفات رسد . این جامه را به صندوق تو اندازند . وزیر از این سخن برنجید و فرمود تا آن جامه را بسوزانند و آن مرد را به زندان ببرند و زبان او را حلقومش بیرون كشند .

مرد دزد آن جا ایستاده بود و آن حال را می دید ، چون حكم وزیر را شنید ، خندید . وزیر ، نظر برخنده او افتاد . او را در پیش خود خواند و از سبب خنده او پرسید مرد گفت : اگر مرا به گناه نكرده عقوبت نفرمایی و به مجرد قصد عزم ، بر ارتكاب جنایت مواخذه نكنی ، صورت حال ان مرد را بگویم . وزیر او را ایمن گردانید . مرد دزد حال مناجات او را باز گفت ، وزیر چون آن حكایت را شنید ، گفت : بیچاره تقصیر نكرده است ، اما شفاعت او به نزدیك زبان مقبول نیفتاده است . پس رقم عفو بر جریمهٔ او كشید و او را بفرموده تا قفل سكوت بر دهن نهد . چه كسی كه بر زبان خود اعتماد ندارد ، او را هیچ پیرایه به از خاموشی نیست.

منبع:shamimm.ir





:: موضوعات مرتبط: اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی , ,
:: بازدید از این مطلب : 695
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 17 خرداد 1393 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: