حکایتی از گلستان سعدی
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

«يكى از وزيران مغرور و غافل ، خانه يكى از افراد ملتش را ويران كرد، بى خبر از سخن حكيمان فرزانه كه گفته اند:


آتش سوزان نكند با سپند
آنچه كند دود دل دردمند(1)


گويند: «سلطان همه جانوران ، شير، و خوارترين جانوران الاغ است. به همراه الاغ باربر، راه رفتن از همراه رفتن با شير درنده بهتر است.»


مسكين خر اگر چه بى تميز است
چون بار همى برد عزيز است
گاوان و خران بار بردار
به ز آدميان مردم آزار


پادشاه از روى قائن و نشانه ها، به زشتى اخلاق آن وزير غافل و مغرور پى برد، او را دستگير كرده و در زير سخت ترين شكنجه ها كشت.


حاصل نشود رضاى سلطان
تا خاطر بندگان نجويى (2)
خواهى كه خداى بر تو بخشد
با خلق خداى كن نكويى


يكى از افرادى كه مورد ستم همان وزير قرار گرفته بود، از كنار جسد او گذر كرد، وقتى كه وضع نكبت بار او را ديد، بينديشيد و گفت:


نه هر كه قوت بازوى منصبى دارد
به سلطنت بخورد مال مردمان به گزاف (3)
توان به حلق فرو برد استخوان درشت
ولى شكم بدرد چون بگيرد اندر ناف (4)
نماند ستمكار بد روزگار
بماند بر او لعنت پايدار

 

 

پي نوشت ها:
1)يعنى: آه دل مظلومان در سوزاندن كاخ ستم ، بيشتر از آن آتش در اسپند، گيرنده است.

2)در اين شعر، منظور از سلطان، خدا است.

3)يعنى: هركه به خاطر مقام و جاه ، قدرتى يافت ، نبايد مال مردم را به ناحق حيف و ميل كند.

4) بگيرد: گير كند.




:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , محلی-منطقه ای , ,
:: بازدید از این مطلب : 599
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 بهمن 1393 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: